تست هوش/راز موفقیت/سخنان بزرگان/عاشقانه/و...
روزی مردمومنی در شب به عبادتگاه می رفت. در راه به شدت به زمین خورد، زخمی شد و لباس هایش خیلی کثیف شد،باعجله برگشت لباسش را عوض کرد و دوباره راهی عبادتگاه شد. در حین راه در همان نقطه دوباره زمین خورد و بیشتر زخمی شد و لباس هایش کثیف شد. با عجله برگشت، لباس هایش را عوض کرد وراهی عبادتگاه شد. در حین راه به همان نقطه رسید. کسی را دید که فانوسی به دست دارد. به طرف او آمد و به او گفت من تورا دیدم که دوبار در این نقطه به زمین خوردی. او را راهنمایی کرد و تا صومعه(عبادتگاه)همراهیش کرد. وقتی به عبادتگاه رسیدند فرد مومن به فرد غریبه ای که راهنمایش کرد گفت بیا داخل عبادتگاه. اما با مخالفت وی مواجه شد. دوباره بیشتر از او خواست اما او هر بار مخالفت می کرد. دلیلش را پرسید .

ادامه مطلب ...
سه شنبه 7 / 3 / 1391برچسب:شیطان و انسان نیکوکار,شیطان,انسان نیکوکار,داستان,, :: 8:23 بعد از ظهر :: نويسنده : Alireza

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 12 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ خودتون خوش اومدید!
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان داستان های طلایی و آدرس goldstorys.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 56
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 60
بازدید ماه : 244
بازدید کل : 39670
تعداد مطالب : 114
تعداد نظرات : 29
تعداد آنلاین : 1